آغاز محرم و ورود اهل بیت به کربلا
آمدی ای حاجی کرب و بلا حجت قبول سر در آوردی چرا از نینوا حجت قبول صاحب کعبه! چـرا از کعبه آواره شدی کعبهات اینجاست ای خون خدا؟ حجت قبول این بیابان جای اهل البیت پیغـمـبر نبود پس چه شد آن وعدهها آن باغها حجت قبول قاضریّه جای امنِ منزل و بیـتوته نیست آمد استـقـبالـتان سر نیـزهها حجت قبول گوئیا این سرزمین قربانگه یـاران تست قـتلگاهت میشود جای منا حجت قـبول از حرم تا قتلگه سعیِ صفا و مروه است ای عجب حج شما دارد صفا حجت قبول جای زمزم خون بجوشد از گلوی اصغرت هدیه کردی کودک شش ماهه را حجت قبول تا قدم بر خـاک پاک کـربـلا بـگـذاشـتی قلب زینب شد پُر از درد و بلا حجت قبول گـفتی ای ساقی ببـین بِین دو نهرِ آب را پشت آن گودال کن خیمه بپا حجت قبول ای عـلـمـدار سپـاهـم بارهـا را وا کـنـید خارها را از بیابان کن جدا حجت قـبول دختر نازم که جا خوش کرده بر دوشِ عمو بر زمین پایش نـیاید یا اخـا حجـت قبول اکبرم اینک برای خواهـرم گـیرد رکاب هیچ نامحرم نـبـیـند عمه را حجت قبول میرسد روزی که یک مَحرم نداری زینبا بعد من هـستی اسیـر اشقـیـا حجت قبول زیر سـم اسبـها این استخـوانهـا بـشکـنـد پس ندا آیـد ز عـرش کـبریا حجت قبول میرود سرها به نیزه میشوم من بیکفن از جنان گوید مرا خیرالنساء حجت قبول حجّ ابراهـیـمی از حجّ حـسیـنی سر زند ای مـریـد کـشتههای کـربلا حجت قبول |